راهیان نورو مناطق جنگی جنوب
راهیان نور جنوب کشور

پیامبر اسلام حضرت محمد(ص)

اتّقوا الدّنيا فو الّذي نفسي بيده إنّها لأسحر من هاروت و ماروت. 
از دنيا بپرهيزيد ، قسم به آن كس كه جان من در كف اوست كه دنيا ازهاروت و ماروت ساحرتر است 

بار دیگر دست پلید و هتاکانه جاهلیت مدرن از آستین ابوجهل های زمان بر آمد و با هدف تخطئه خورشید عالمتاب رحمت و مهربانی، احساسات و عواطف جهان اسلام و آزاداندیشان جهان را جریحه‌دار کرد.بار دیگر دست پلید و هتاکانه جاهلیت مدرن از آستین ابوجهل های زمان بر آمد و با هدف تخطئه خورشید عالمتاب رحمت و مهربانی، احساسات و عواطف جهان اسلام و بلکه آزاد اندیشان جهان را جریحه دار کرد.

امروز برکسی پوشیده نیست این اقدامات که در قالب الفاظ زیبایی چون آزادی بیان در غرب صورت می گیرد، همان جریانی است که سران زورگوی جبهه صهیونیسم و استکبار جهانی در جهت جلوگیری از بسط و گسترش اسلام عزیز و با کمک های همه جانبه به گروه های سلفی و تکفیری و با هدف خدشه دار کردن چهره صلح آسای اسلام انجام می دهند.

 

گسترش روز افزون اسلام در قلب اروپا، آمریکا و غرب به ظاهر متمدن، اربابان زر و زور و تزویر را به صرافت انداخته است تا با تحریف اسلام ناب محمدی سلطه جابرانه خود را چند روزی دوام بیشتری بخشند. مدعیان حقوق بشر که فریاد وا بشریت شان از طریق رسانه های شیطانی جبهه کفر گوش فلک را کر نموده است کجایند تا براساس همان حقوق غربی، اهانت به بهترین بنده، سید الکائنات، اشرف الانبیاء، حبیب خدا، رحمه للعالمین حضرت محمد مصطفی (صلوات الله و سلامه علیه) را محکوم نمایند؟

پس همه باهم فریاد محمد دوستت دارم را میزنیم

من عاشق محمدم
از تروريسم متنفرم
توهين به پيامبران الهي را محكوم ميكنم

 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی


نوشته شده در تاريخ جمعه 5 ارديبهشت 1393 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی

به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحl مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. 
محمد ابراهیم درسایه محبّت‍ های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت‍سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق‍العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. 
هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می‍آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای می‍كرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می‍بخشید. 
پدرش از دوران كودكی او چنین می‍گوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمی‍گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگی‍ها و مرارت‍ها را از وجودم پاك می‍كرد و اگر شبی او را نمی‍دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. » 
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می‍شد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره‍ ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب ‍آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‍ه ای كوچك را نیز حفظ كند. 

دوران سربازی : 
در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه‍ تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ‍ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود. 
ماه مبارك ‍رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می‍توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده‍ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می‍كردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بی‍خبران فرمان می‍دهند تا حرمت مقدس ‍ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. » 
امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتاب‍ها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می‍شد تأثیر عمیق و سازنده‍ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتاب‍ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیت‍ های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد. 

دوران معلمی: 
پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می‍كرد تا در محیط مدرسه و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا كند. 
او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود. لیكن روح بزرگ و بی‍باك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلی پی می‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ‍ای غفلت نمی‍ورزید. 
با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می‍كرد. 
سخنرانی‍های پرشور و آتشین او علیه رژیم كه بدون مصلحت اندیشی انجام می‍شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای كه او شهربه شهر می‍گشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی كه درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت كرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سكنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عكس العمل نشان می‍دادند و ابراهیم احساس كرد كه برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد. 
بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خیابان‍ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و كوشش خود را افزایش داد تا اینكه در یكی از راهپیمایی‍های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی كه یكی از بندهای آن انحلال ساواك بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشكر معدوم «ناجی»، صادر گردید. 
مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند كه این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می‍كرد تا اینكه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره، به پیروزی رسید. 

فعالیت های پس از پیروزی انقلاب: 
پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی كمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله كسانی بود كه سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشكیل داد. 
درایت و نفوذ خانوادگی كه درشهر داشتند مكانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل كردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندی‍ها را رفع كردند. 
به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی كه مجموعه سپاه سازمان پیدا كرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت. 
به همت این شهید بزرگوار و فعالیت‍های شبانه‍روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار واذیت مردم می‍پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاكسازی گردید. 
از كارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‍های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود كه در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت. 
اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران‍بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت كرد و به فعالیت‍های گسترده فرهنگی پرداخت. 

نقش شهید در كردستان و مقابله با ضدانقلاب: 
شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه كردستان كه بخش‍هایی از آن در چنگال گروهك‍های مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توكل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بی‍امان و همه جانبه‍ای را علیه عوامل استكبار جهانی و گروهك‍ های خودفروخته در كردستان شروع كرد و هر روز عرصه را برآنها تنگ‍تر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم كُرد و رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه گریه می‍كردند و حتی تحصن نموده و نمی‍خواستند از این بزرگوار جدا شوند. 
رشادت‍ های او دربرخورد با گروهك‍ های یاغی قابل تحسین وستایش است. براساس آماری كه از یادداشت‍ های آن شهید به‍دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دی‍ماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاكسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است. 

گوشه ای از خاطرات كردستان به قلم شهید : 
« در هفدهم مهرماه 1360 با عنایت خدای منان و همكاری بی‍دریغ سپاه نیرومند مریوان، پاكسازی منطقه «اورمان» با هفت روستای محروم آن به‍انجام رساند و به خواست خدا و امدادهای غیبی، «حزب رزگاری» به كلی از بین رفت. حدود 300 تن از خودباختگان سیه‍بخت، تسلیم قوای اسلام گردیدند. یكصد تن به هلاكت رسیدند و بیش از 600 قبضه اسلحه به دست سپاهیان توانمند اسلام افتاد. 
پاسداران رشید با همت ومردانگی به زدودن ناپاكان مزاحم از منطقه نوسود و پاوه پرداختند و كار این پاكسازی و زدودن جنایتكاران پست، تا مرز عراق ادامه یافت. 
این پیروزی و دشمن سوزی، در عملیات بزرگ و بالنده محمّدرسول الله ص و با رمز «لااله الا الله» به‍دست آمد. 
در مبارزات بی‍امان یك ساله، 362 نفر از فریب‍ خوردگان « دمكرات، كومله، فدایی و رزگاری» با همه سلاح‍های مخرب و آتشین خود تسلیم سپاه پاوه شدند و امان‍ نامه دریافت نمودند. 
همزمان با تسلیم شدن آنان، 44 سرباز و درجه دار عراقی نیز به آغوش پرمهر اسلام پناهنده شده و به تهران انتقال یافتند. 
منطقه پاوه و نوسود به جهنمی هستی سوز برای اشرار خدانشناس تبدیل گشت، قدرت وتحرك آن ناپاكان دیوسیرت رو به اضمحلال و نابودی گذاشت، بطوری كه تسلیم و فرار را تنها راه نجات خود یافتند. در اندك مدتی آن منطقه آشو ب‍خیز و ناامن كه میدان تك‍تازی اشرار شده بود به یك سرزمین امن تبدیل گردید. » 



ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه 5 ارديبهشت 1393 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی

دشمنان بدانند جمهوری اسلامی بر این مشکلات فائق خواهد آمد و آنها را باز هم در حسرت شکست ملت ایران خواهد گذاشت

 این حالت نشاط و پای کار بودن در همه جای کشور دیده می‌شود، نعمت بزرگیست اما برای رفتن به قله‌ها کافی نیست، بایستی نقشه راه وجود داشته باشد و این حرکت دائم رصد شود

 پیشرفت اسلامی و انقلابی یعنی پیشرفت همه‌جانبه، هم برای دنیا سنگ تمام بگذار هم برای آخرت،مسئولان جوری برنامه‌ریزی کنند که انگار تا آخر دنیا زنده هستند،باید 50 سال آینده را دید

  رصد کردن مرحله پیشرفت کشور ماموریت نخبگان است

  در 30 سال اخیر پیشرفت کشور و ملت به‌سوی قله‌ها متوقف نشده است

  مردم می‌خواهند با چشم باز حرکت کنند، بابصیرت بدانند کجا می‌روند، این آگاهی دادن وظیفه نخبگان است

  اگر ملتی توانست روحیه برجسته خود را که آمیخته از امید،‌عزم ایمان، تلاش و حرکت است را حفظ کند،‌ هیچ مشکلی مقابل او مشکل نیست

 یکی از خطاهایی که خود ما کردیم و مسئولین و خود بنده حقیر هم در آن سهیمم، بحث متوقف نشدن بحث کنترل نسل بود،اوایل خوب بود اما نباید ادامه پیدا می‌کرد

  ملت ایران از مشکلات اقتصادی عبور خواهند کرد، از بحرانهای بزرگتر از این عبور کرده‌ایم

  بالا رفتن قیمتها و اشتغال جزو دغدغه‌های اساسی امروز مردم در سراسر کشور است، لکن مشکل اساسی که مسئولین نتوانند حل کنند، نداریم

  امروز دشمنان ما و رسانه‌ها هی مساله تحریم را بزرگ می‌کنند برخی‌ها هم با آنها همراهی می‌کنند،تحریم‌ها از قبل بود

  تحریم‌ها را از زمانی شروع کردند که اصلا حرفی از انرژی هسته‌ای نبود، می‌گویند اگر ملت دست از حق خود در انرژی هسته‌ای بردارد، تحریم‌ها را برمی‌داریم؛ دروغ می‌گویند

  ارتباط تحریم‌ها با مساله هسته‌ای ایران دروغ است، آن چیزی که آنها را عصبانی می‌کند، سرافرازی و گردن‌کشی ملت ایران است

  ممکن است البته مشکلاتی به وجود آید، برخی بی تدبیری‌ها هم مشکلات را افزایش می‌دهد/ اما اینها چیزی نیست که ملت نتواند از آن عبور کند

  مسئولان البته وظیفه دارند،هوشیاری مردم نقش دارد،عده‌ای آمدند با نام بازاری در تهران اغتشاش کنند، بازاریها فورا آمدند و بیانیه دادند،این باارزش است

  در فتنه 88 هم حرف ما همین بود،باید کسانیکه بنام آنها پایگاه بسیج را گلوله‌باران کردند، اعلام می‌کردند که ما از اینها جداییم، نکردند، اگر هوشیاری به خرج می‌دادند، خیلی از حوادث رخ نمی‌داد

  بدانند جمهوری اسلامی بر این مشکلات فائق خواهد آمد و آنها را باز هم در حسرت شکست ملت ایران خواهد گذاشت

   مسئولین حدوقانون اساسی را نسبت به خودشان حفظ کنند، مسئولین ما دلسوزند

  قانون نقص ندارد، وظیفه هر 3 قوه معلوم است،مشکلات را نباید به گردن هم بیاندازند، مسئولین با هم همدلی داشته باشند و مسئولیت شناس باشند

  اروپاییها در ادامه‌روی از سیاستهای آمریکا دارند حماقت می‌کنند، با جلب نفرت ملت ایران، دارند بی‌خردی می‌کنند

  علاج اصلی کشور، تقویت تولید ملی است


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 ارديبهشت 1393 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی


نوشته شده در تاريخ جمعه 22 فروردين 1393 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی

این خاطره را شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو برای آزاده و شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده اند:شهید سیدعلی اندرزگو

یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه روخانه ی وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم.آب موج می زد بر سر ما ومن دیدم با زن وبچه نمی توانم عبور کنم. راه بر گشت هم نبود ، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا متوسل به وجود آقا امام زمان- عجل الله فرجه- شدیم. نمی دانم چه طور توسل پیدا کردیم.گفتیم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب در نمانند،آقا! اگر من مقصرم این ها تقصیری ندارند.»

در همان وقت اسب سواری رسید و از ما سوال کرد این جا چه می کنید؟گفتم می خواهیم از آ ب عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در سینه ی خودش گرفت. من پشت سراو، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب ؛ در حالی که اسب شنا می کرد راه نمی رفت.آن طرف آب ما را گذاشتند زمین وتشریف بردند.

من سجده ی شکری به جا آوردم و درهمان حال گفتم بهتر [است] از او بیشتر تشکر کنم. از سجده بر خاستم دیدم اسب سوار نیست ورفته است. در همین حال به خودم گفتم لباس هایمان را دربیاوریم تا خشک شود. نگاه کردیم دیدیم به لباس هایمان یک قطره آب هم نپاشیده [است] ! به کفش ولباس وچادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است. دو مرتبه بر سجده ی شکر افتادم و حالت خاصی به من دست داد.


نوشته شده در تاريخ جمعه 22 فروردين 1393 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی

 بچه‌هاي‌ جبهه‌، دزفول‌ را با نام‌ شهر بی‌ در و پیكرمی‌شناختند كه‌ این‌ كنایه‌ بود از موشك‌ باران‌ مكرر آن‌ توسط‌ دشمن‌بعثي‌؛ خصوصاً در اوایل‌ جنگ‌ كه‌ هیچ‌ حساب‌ و كتاب‌ خاصی‌نداشت‌، همه‌ي‌ شهر را می‌زدند. مد خل‌ و مخرج‌ و ابتدا و انتها نداشت‌؛همه‌ي‌ شهر مثل‌ هم‌ آسیب‌ دیده‌ بود. 

« شهر موشک‌ها»، « شهر پاتك‌ها» و « شهر مقاومت‌» اسامی‌ دیگری‌ بود كه‌ رزمندگان روی‌ این‌ شهر گذاشته ‌بودند. شهری‌ كه‌ تا آن‌ زمان‌ زخم‌ دویست‌ موشك‌ و بیست‌ هزارگلوله‌‌ توپ‌ دشمن‌ را به‌ جان‌ خریده‌ بود و هم‌ چنان‌ بر پا و استواربود.
در سال‌هاي‌ دفاع‌ مقدس‌، نمازجمعه‌ باشكوه‌ دزفول‌ با حضوررزمندگان‌ اسلام‌ و پذیرایی‌ مردم‌ مقاوم‌ آن‌ دیار بعد از نمازجمعه‌ درایستگاه‌هاي‌ صلواتی‌، فراموش‌نشدني‌ است‌. كه‌ به‌ عنوان‌ شهر نمونه‌مقاومت‌ شناخته‌ شده‌ است‌. 

مروری بر تاریخچه درفول

دزفول از شهرهای استان خوزستان در جنوب غربی ایران است که بر روی رودخانه دز واقع شده است. نام دزفول برگرفته از پل دژ مانند آن است.

مناطق اطراف دزفول در حدود 5000 سال زیستگاه مردم این نواحی بوده است.
مقبره های تاریخی بسیار زیادی از 1250 سال قبل از میلاد مسیح تا حدود 600 سال بعد از آن در این منطقه وجود دارند. آثار باستانی بسیار زیادی از کشفیات این منطقه بدست آمده که در موزه های شهر موجودند. مساجد و مقبره های بسیاری ار قرن های 15 تا 19 هجری در شهر وجود دارند. دزفول اولین مرکز تجاری شمال خوزستان است که از طریق آن با استان لرستان ارتباط تجاری برقرار بوده است. دزفول از نظر تولیدات کشاورزی ازجمله سبزیجات و صیفی جات مفام نسخت را در ایران در دست دارد. همچنین کارخانجات و کارگاههای پنبه ریسی زیادی را در خورد جای داده است. و هم اکنون صنایع کوچک و متوسط زیادی در این شهر به تولید مشغولند. دزفول بر شاهراه ارتباطی تهران - اهواز (مرکزاستان خوزستان) واقع است.


پل شهر دزفول

جاذبه جالب توجه شهر پل 410 متری (1345 فوت) و کمانی شکل آن است که عرض رودخانه دز را می پیماید. مورخین معتقدند که تاریخچه این پل به قرن چهارم بعد از میلاد مسیح برمی گردد و همچنین قسمت اعظم آن در قرون 15 و 16 بعد از میلاد بازسازی شده است. این پل از سه طاق تشکیل شده است که طاق وسط آن طول بیشتری دارد. این پل در گذشته به مثابه دروازه غربی شهر بوده و عبور مرور آن کنترل شده است. نکته قابل توجه در مورد این پل آن است که هنوز هم عبور و مرور روی آن انجام می شود و وسایل نقلیه از این پل جهت عظیمت به آن سمت رودخانه استفاده می کنند. آسیابهای آبی در زیر این پل جلوه با شکوه و دیدنی به آن بخشیده اند. شایان ذکر است که این پل قدیدمی ترین پلی است که وسایل نقلیه روی آن تردد دارند.

دزفول از شهرهایی است که نقش وسیعی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران دارد. 
همچنین دزفول در زمان جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران بارها مورد اصابت موشک های دشمن قرار گرفت و همچنین رشادت ها و از خودگذشتگی های این ملت غیور و همچنین اهداء شهدای فراوان این شهر موجب شد تا امام خمینی(ره) در مورد این شهر فرمودند : "دزفول دین خود را به اسلام ادا کرد".
ویرانی های ناشی از جنگ تحمیلی اکثرا در سال های بعد از ترمیم شده است ولی هنوز آثاری از آن دوره برجای مانده است. مقاومت های ملت غیور این مرز و بوم موجب تا دزفول در این دوره به شهر استقامت معروف گردد.

شهر قدیمی دزفول بر کنار رود دز آرمیده است. گرمای هوا در تا بستان گاهی تا 45 درجه هم می رسد و این گرما و رطوبت نسبتا زیاد هوا شرایط سختی را در تابستان برای ساکنین ایجاد می کند. آنها برای مقابله با این مشکل در بافت خانه ها و شهر خود راهکار های بسیار جالبی را ابداع کرده اند. یکی از این تدابیر ایجاد فضاهایی در خانه ها به اسم «شبستان » و « شوادان » است. 
شبستان همان زیر زمین یا سرداب است که در سایر نواحی گرم و خشک بسیار متداول است. این شبستان ها گاهی تمامی سطح زیر طبقه همکف را در بر می کرفته است و سقف آن حدود یک متر از سطح حیاط بالاتر بوده و مابقی شبستان در زیر زمین قرار داشته است. 
این اتاقها در ایام تابستان یا موقعی که هوا گرم بوده مورد استفاده قرار می گرفته، ولی در ایامی که حرارت بسیار طاقت فرسا بوده، اهل خانه به شوادان (شبادان) می رفتند. شوادان شامل اطاق یا اطاقهایی است که حدودا 6 الی 7 متر پایین تر از سطح حیاط است. درجه حرارت در این اتاقها در تمام طول سال تقریبا ثابت و برابر 25 درجه می باشد. مردم در طول جنگ از این شبستانها به عنوان پناهگاه استفاده می کردند.

در تاریخ 28 آذر 1361 این شهر زیبا مورد حملات شدید هوایی وموشکی بعثیان حاکم بر عراق قرار گرفت و بسیاری از مردمان این شهر شهید پرور که به شهر مقاومت معروف بود در خاک وخون غلطیدند.
 بیش از یکصد و پنجاه موشک به دزفول اصابت کرد و پس از این تاریخ به دلیل اصابت موشکهای فراوان  ، دزفول به « بلد الصواریخ» - شهر موشکها - معروف گردید.

هم اکنون وقتی دزفول را می بینی شهری که امروز اینقدر آرام و سرشار از زندگی است باور نمی کنی روزی بر اثر بمباران و موشکباران بعثیها در حال نابودی بوده است.


 


نوشته شده در تاريخ جمعه 23 اسفند 1392 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی
زندگینامه و خاطره ای از شهید مريم فرهانيان

نام : مریم فرهانیان وصیتنامه شهیده مریم فرهانیان - به ولايت فقيه ارج بنهيم و بدانيم كه الان امام خميني بر ما ولايت دارد

تولد : ۲۴ دی ماه سال ۱۳۴۲

محل تولد : آبادان در خانواده‌ای متوسط و مذهبی

تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ماه ۱۳۶۳

محل شهادت : گلستان شهداء آبادان در اثر اصابت خمپاره دشمن

محل دفن : گلزار شهدای آبادان

در ۱۴ سالگی با کمک برادر رشید خود «شهید مهدی فرهانیان» خود را مجهز به سلاح معرفت و بصیرت الهی کرد و با درک صحیح از وضعیت حاکم بر کشور و نیز ماهیت استکبار جهانی امپریالیسم،مبارزات خود را علیه ظلم های رژیم پهلوی آغاز کرد .

این شهیده بزرگوار با اوج‌گیری مبارزات مردم در جریان انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیمایی‌های مردمی علیه حکومت شاهنشاهی شرکت کرد و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به جمع این خیل عاشق پیوست و دوره‌های آموزشی را با موفقیت به پایان رساند.و با آغاز جنگ تحمیلی درشهر آبادان را ترک نکرد و دوشادوش برادران رزمنده به دفاع ازخاک کشورش پرداخت .

شهیده مریم فرهانیان درسن ۱۷ سالگی در بیمارستان امام خمینی (ره) آبادان مشغول امداد‌گری شد و به مدت سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحین جنگ در بیمارستان های مختلف آبادان ادامه داد که در این مدت یک بار به شدت زخمی شد و به اجبار در بیمارستان بستری شد .

وی کسی بود که زینب وار از برادران رزمنده مجروح پرستاری می کرد.مریم فرهانیان یکی از ۱۸ نفر خواهران، امدادگران داوطلب بود که در زمان جنگ در بیمارستان طالقانی آبادان در قسمتهای مختلف، خالصانه خدمت کرد وی در تمام مدت عمر گرانبهایش با بیداری و هوشیاری سیاسی، دینی زندگی کرد رفتار و منش این شهیده الگوی زن مسلمان ایرانیست .

اين شهيده بزرگوار از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تا روز شهادت با بيداري كامل و حس زيباي عشق و ايثار در شهر مقاوم آبادان مشغول خدمت و ترويج اخلاق، رفتار و منش يك زن مسلمان بود. به هنگام شكست محاصره آبادان و آزادي خرمشهر و بسياري از عمليات‌هاي ديگر فعاليت چشمگيري داشت تا بالاخره بر اثر متوقف شدن عمليات پس از آزادي خرمشهر به‌منظور رسيدگي به خانواده شهدا در واحد فرهنگي بنياد شهيد آبادان مشغول فعاليت شد .

شهيده مريم فرهانيان از نگاه خانواده و دوستان
بسيار تقيد داشت كه پدر و مادرش از او راضي باشند همچنين خيلي به خواندن نماز اول وقت تقيد داشت. بسيار اهل مطالعه بود، كم مي‌خوابيد و بيشتر به خودسازي مي‌پرداخت. مريم استثنايي نبود اما خيلي خودساخته بود، نفرت از غيبت، محبت خالصانه‌اش به ديگران، هيچ چيز را براي خود نخواستن از شاخصه‌هاي اخلاقي او بود. شهيده مريم فرهانيان همواره مي‌گفت برخي سكوت‌ها و حرف‌هاي نابه‌جا، گناهان كوچكي هستند كه تكرار مي‌كنيم و برايمان عادت مي‌شود، گناهان بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه مي‌شود، اين گناهان كوچك هستند كه متوجه نمي‌شويم.
شهيده مريم فرهانيان در بسياري از عمليات دوران دفاع مقدس از جمله شكست حصر آبادان و آزادسازي خرمشهر حضوري فعال و چشمگير داشت.
زهرا سامري همرزم شهيده مريم فرهانيان:
رمز موفقيت مريم اين بود كه هيچ‌گاه دلبسته دنيا نشد و دنيا و زرق و‌ برقش را نمي‌ديد. وي با بيان اينكه من تنها چهار سال با مريم همرزم بودم، اذعان داشت: براي انتخاب دوست بايد بيشترين دقت را انجام دهيم اما مريم پيش از آنكه دوست من باشد الگوي خوب و مطمئني بود.
مريم نخست به عنوان امدادگر در بيمارستان مشغول فعاليت بود و سپس وارد بنياد شهيد شد، مريم روحي پويا داشت و سكون و يك‌جا ماندن را نمي‌توانست تحمل كند و اگر مي‌ديد در جاي ديگري مي‌تواند خدمت كند خود را به آنجا مي‌رساند.
او پس از مدتي فعاليت در بيمارستان، به عنوان مددكار اجتماعي در بنياد شهيد مشغول شد و به مددكاري و مواظبت از مادران شهيدان مي‌پرداخت و او اعتقاد داشت كه مراقبت از مادران شهدا چيزي كمتر از جنگيدن در جبهه‌ها نيست .
خاطره ای از سامری :
روزي وارد خانه شدم و مريم را رو به قبله ديدم وقتي جلوتر رفتم، ديدم مريم روي دستانش مي‌زند و از او سؤال كردم كه مشكلي پيش آمده، چيزي نگفت اما بعدها براي من تعريف كرد كه من هر روز اعضاي بدنم را مواخذه مي‌كنم و از آنها مي‌پرسم كه امروز براي خدا چه كاري انجام داد‌ه‌ايد .
خانم سامری در خصوص عزاداري‌هاي بي‌نظير همرزمش می گوید :
در ايام فاطميه روزي سرزده وارد خانه شدم و ديدم مريم به پهناي صورت اشك مي‌ريزد و نام حضرت زهرا(س) را صدا مي‌زند .
به او گفتم كه چرا اينقدر اشك مي‌ريزي؟
گفت : شما اگر مادرتان فوت كند چه كار مي‌كنيد، شادي مي‌كنيد يا گريه؟
مریم علي‌رغم فعاليت زيادي كه داشت روزه مي‌گرفت و تنها با نان و آب افطار مي‌كرد .
هيچ چيز او را راضي نمي‌كرد و همين موجب شده بود كه يك لحظه آرامش نداشته باشد تا اينكه در بهار عمر خود با رسيدن به مقام شهادت به آرامش هميشگي رسيد .

فاطمه فرهانيان خواهر شهيده مریم :شهيده مريم فرهانيان يك انسان معمولي با انديشه‌هاي بلند بود، چراكه با شناخت راه و مسير درست به درجه رفيع شهادت نائل آمد .او در هنگام دفاع از ميهن در سن نوجواني و جواني قرار داشت، اما آنقدر به خودسازي و تهذيب نفس پرداخته بود كه در سن 21 سالگي به درجه شهادت نائل آمد .اين شهيده بزرگوار با تأسي از حضرت زهرا(س) در جواني به شهادت رسيد و همواره در رفتار و كردار خويش ايشان را الگو قرار داده بود .
شهيده مريم همواره در زندگي به دنبال شناخت تكليف و وظيفه ديني و شرعي خود بود و با جديت به وظايف خود عمل مي‌كرد .
شهيده مريم فرهانيان يك انسان معمولي با انديشه‌هاي بلند بود، چرا كه با شناخت راه و مسير درست و با تلاش و مجاهدت براي رسيدن به قله‌هاي متعالي انساني به درجه شهادت نائل شد .
مريم توجه ويژه‌اي به مبدأ و مقصد خلقت انسان داشت و از عادات پسنديده ايشان اين بود كه در جمع‌هاي دوستانه با گريز به مسئله معاد اين موضوع را براي ديگران هم يادآور مي‌شد .
در جريان فتنه‌هاي اخير همان اندازه كه اهميت اطاعت از ولايت فقيه براي همگان مشخص شد، در جريان جنگ تحميلي نيز شناخت حق از باطل مشكل بود و در اين زمان مريم توجه خاصي به فرمان و سخنان امام خميني(ره) داشت .
مريم هنگام نماز خواندن به گونه‌اي بود كه اطرافيان به خوبي متوجه خشوع و خضوع ايشان بودند .
گذشت و فداكاري، مهرباني و ايثار و گذشتن از حق خود در زماني كه حق با اوست از جمله ديگر ويژگي‌هاي شخصيتي شهيده مريم فرهانيان بود .
مريم همواره گناهان كوچك را زمينه‌اي براي انجام گناهان بزرگ مي‌دانست ابراز داشت: بايد از گناهان كوچك ترسيد چرا كه كوچك شمردن گناهان صغيره باعث بروز بسياري از مشكلات و گناهان كبيره مي‌شود .
وي در خصوص شجاعت اين شهيده دفاع مقدس می گوید : در روزهاي نخستين جنگ و در حالي كه تنها 20 روز از شهادت برادرمان مهدي گذشته بود و مادرم شرايط روحي نامساعدي داشت مريم قضيه بازگشت به آبادان را مطرح كرد .
هيچ كس جرأت مطرح كردن بازگشت به جبهه‌هاي جنگ را به مادر نداشت، اما مريم بهترين تصميم را گرفت و مجوز بازگشت هشت نفر از اعضاي خانواده را نيز به همراه خود به جبهه از مادرمان گرفت .

هنگام شهادت :

این شهیده بزرگوار در غروب سیزدهم مرداد ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که همراه با دو تن از خواهران همکار خود بر مزار شهیدی که بنا به وصیت مادر شهید که از آنان قول گرفته بود هر سال به جای او بر سر مزار پسر شهیدش حاضر شوند، در حالی که راهی گلستان شهداي آبادان شده بودند مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی قرار گرفتند و دو خواهر همراه او زخمی شدند و مريم فرهانيان نماد رشادت و مجاهدت زن‌ ايراني به فیض شهادت نایل شد .



ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 اسفند 1392 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی

اینجا فــــــکـــه است...
وقتی پاهات رو روی رملهای فــــــــکه میزاری...
انگاری پا رو بال فرشــته ها گذاشتی...

فکه یا مکه، اصلاً چه فرقی می کنه، بگو عشق آباد، سعادت آباد، مدینه ی فاضله...

فکه یعنی خاطرات سرخ فتح المبین، طریق القدس، والفجر مقدماتی.

فکه یعنی حسن باقری، مجید بقائی، علی محمودوند، یعنی بوی پیراهن یوسف و بوی عشق.

فکه یعنی سید مرتضی آوینی؛ سید شهیدان اهل قلم.

فکه یعنی داغ بر جگر لاله های سرخ تر از سرخ.

فکه یعنی از فرش تا عرش.

فکه محل نوشتن پایان نامه های فارغ التحصیلان مدرسه عشق و دانشگاه دفاع مقدس است.

فکه یعنی نمره ی بیست، پای کارنامه های بچه های بسیج.


فکه یعنی منصرف ها غیر منصرف شدن، آن هم درست شب پرواز از فرش تا عرش.

در فکه جاذبه های دروغین محلی از اعراب ندارند.

فکه باز تاب عاشورا و پس صحنه های کربلاست.

اگر خوب گوش کنی هنوز صدای عشق را می شنوی که داد می زند:

 «هل من معین یعیننی و یا هل من ناصر ینصرنی».

 من از ادراک فکه عاجزم.

 «دیر زمانی است اهل احساس های پوشالی شده ام»

 من فرسنگ ها از سیاره ی شهداء دور شده ام.

 « گاهی دلم برای خودم تنگ می شود».

 غفلت و غرور و کوه تکبر و خود بینی زیر پوستم لانه کرده و پروانه های احساسم به کلکسیون تبدیل شده است.

فکه! کمکم کن تا عادت کنم عادت نکنم.


فکه! آوینی را با همه خوبیهایش و حسن باقری را با همه ی مظلومی و درایتش ومجید بقائی را با همه ی وقارش در من زنده کن؛

شهداء! «مــن، شــمـا، مقصر ویرگول است». از شما دور شده ام من سال هاست راه را گم کرده ام از هر کسی می پرسم خانه دوست کجاست؟! نمی داند.

دستم را بگیرید.

«شهداء ! مــن - شــمـا، مقصر خط فاصله است».

فکه! آمده ام تا آشتی کنم ؛ راستی! چرا تو را با سیم خاردار پیچیده اند؟!


هنوز هم بوی باروت و خون می دهی! در تو هزار کربلا زخم است و درد.

فکه! مرا صدا بزن تا از خواب غفلت بیدار شوم.

مرا از قفس دنیا رها کن تا رها شوم از همه ی قید و بندها.

مرا ... مرا ... مرا فراموش نکن.

مـن نه تـو، تـو نه مـن، من هیچ چیزی نیستم، هر چه هستی توئی؛ تو...


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 اسفند 1392 توسط سید ماهان حسنی-محمد رضا توحیدی
اسفند 1392
همت دلها شهید همت اللهم احفظ قائدنا و مرجعنا الخامنه اي دشمن از نام تو به لرزه افتاده امداد غیبی دزفول ؛ شهر موشکها زندگینامه و خاطره ای از شهید مريم فرهانيان فـــکــه یعنی پنج روز تشنگی و بعد... آســــمــــانی شدن... شهید حاج حسین خرازی
جنگ دفاع مقدس
تمامی حقوق مطالب برای راهیان نورو مناطق جنگی جنوب محفوظ می باشد